دیوارها

همه چی تاریکه اونقد تاریک که حتی ماه نورشو از اتاق دریغ کرده. فقط نور صفحه ی گوشی من هست که داره تاریکی اتاق رو آزار میده و این تاریکی رو از وسط متلاشی میکنه.
اما من، من فهمیدم که یار غار دیوارهای اتاقم.
هر شب تو تنهایی، تو سکوت، و آرامش زجرآور کارم شده نوازش دیوار های این اتاق سرد. سردتر از یخ، سردتر از غم، سردتر از دوری و تنهایی...
نمیخوام حس تنفر پیدا کنن.
تنفر از بودن، از سختی، از بی ارزش بودن و از همه مهم تر
حس تنفر درونی از دوست نداشته شدن...
که مبادا روزی به این منتهی شه که دیوارهای اتاق هم کسی رو نخوان.
میخوام آهنگ تو گوشمو براشون بخونم (( بخواب تا رنگ بی مهری نبینی تو بیداریه که تلخه حقایق...))
  • نیما دشتیان
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

خیال های عریان

خیال های لخت گاهی تابو ها رو میشکنند و برهنه بیرون میان. امان....

بوی قهوه بوی نامش می‌دهد
چون که هر دو تلخی خود را یهویی می‌دهند...


Designed By Erfan Powered by Bayan