دارم تو ناجوانمردانه ترین حالت گذر عمر، عمر میگذرونم...
اما در کمال تعجب و اوج ناباوری دوس دارم باشم و ببینم:
جناب سایه ای که گفت:
چتونه؟ چرا انقدر افسرده؟
ایران حمله اسکندر و اعراب و چنگیز رو از سر گذرونده و زنده مونده!
از این روزها میخواد زنده بیرون نیاد؟
سینهتون رو فراخ کنید
و امّید رو از دست ندید!
.
.
.
چی برا گفتن داره؟!...
جناب سایه اگه خواب میبینی یا میشنوی یا میبینی یا بهت الهام میشه!،
به امید دادن هات نیاز داریم...
چون سینه مون داره از تخت جمشیدی که اسکندر و از کتاب هایی که چنگیز آتیش زد، داغ تر و سوخته تر میشه!...
جناب سایه اگه میشنوی قلب مون داره بیشتر میشکنه...
قلبمون پاره تر از زمانی است که تو تاریخ مدرسه ها بهمون گفتن ایران زیر حمله ی اعراب جان ها داد و بعدش جان داد.
حضرت سایه اگه میشنوی بریدیم............