🌿

+ ازش پرسیدم دوسش داشتی باهاش ازدواج کردی؟

گفت نه 

گفتم پس چرا ازدواج کردی باهاش ؟

گفت چون منطق و عقل می‌گفت این فرد به دردم میخوره و زندگی بهتری از نظر عرف جامعه ،  باهاش دارم چون شرایطش بیشتر به من میخورد ( و همه هم همینو میگفتن).

گفتم پس دلت چی؟ چجوری راضی ش کردی با کسی که دوسش نداری ، ازدواج کنی؟

گفت بهم گفتن یه مدت که بگذره عاشقش میشی ، دوست داشتن به وجود میاد.

گفتم راست میگفتن؟

گفت از نظر منطق و عقل آره

اما دل!

 

سکوت کرد ، رنگش پرید.

گفتم چی شد؟

گفت هنوزم عصرها دلم میخواد اونی که دوسش داشتم و دارم رو بغل کنم و پیشونی شو ببوسم.

 

دیگه چیزی نپرسیدم،

فهمیدم از نظر دل ، دوست داشتن به وجود نمیاد و بهش دروغ گفتن.

به نظرم همه شون باید تاوان دروغی که بهش گفتن رو بدن...

  • نیما دشتیان
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

خیال های عریان

خیال های لخت گاهی تابو ها رو میشکنند و برهنه بیرون میان. امان....

بوی قهوه بوی نامش می‌دهد
چون که هر دو تلخی خود را یهویی می‌دهند...


Designed By Erfan Powered by Bayan