راحت رفتی

خیلی راحت رفتی، اینقد راحت که تو ذهنم همش هی ضرب المثل

*باد آورده را باد می‌برد.* تداعی میشه و داره کوک خاطراتمو بهم میریزه.
ولی هر کی ندونه من و تو که میدونیم سخت به دستت آوردم،
اینقد سخت که داستانمون خودش قابلیت ضرب المثل شدن برا تلاش رو داشت.
پس چی شد که راحت رفتی؟!
اصلا چی شده که اینجوری به نظر میاد؟...
مهم نیست!، تنت سلامت و غمت نباشه،
من همچنان سفت و سخت میخوامت...!!.

  • نیما دشتیان
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

خیال های عریان

خیال های لخت گاهی تابو ها رو میشکنند و برهنه بیرون میان. امان....

بوی قهوه بوی نامش می‌دهد
چون که هر دو تلخی خود را یهویی می‌دهند...


Designed By Erfan Powered by Bayan